درباره ما  |  ارتباط با ما  |  RSS  |  آرشیو  |  1403-09-01  |  2024-11-21  |  بروز شده در: 1403/09/01 - 07:44:2 FA | AR | PS | EN
رد درخواست ملاقات وزیر دفاع امریکا از سوی همتای چینایی اش             دورنمای ائتلاف چین و پاکستان علیه تروریزم فعال در افغانستان            امریکا باید با روسیه، چین و کوریای شمالی گفتگو کند            واکنش ایران به وتوی قطعنامه آتش بس در غزه             افزایش بیماری‌های تنفسی در ولایت کندهار            علاقه‌مندی چینایی ها به سرمایه‌گذاری در پروژه انتقال آب پنجشیر             امریکا و پاکستان برای تهدیدهای تروریستی از خاک افغانستان همکاری می کنند            ۱۹ میلیون دالر بودجه‌ اقلیمی برای افغانستان آزاد خواهد شد            بازیکنان جوان رئال در رادار تیم های انگلیسی            خوش‌آمد گویی امیرخان متقی به سفیر جدید ازبکستان            کمک امریکا قطع شود، اوکراین شکست می‌خورد            برگزاری کنفرانس بین‌المللی، خواست پاکستان برای مهاجران افغان            روسیه کاملا حق دفاع از خود را دارد            رایزنی تلیفونی امیر کویت و ترامپ             عزم ایران و روسیه بر توسعه روابط در سطح بالا            






تاریخ نشر: 1396/2/28 - 02:39:27
تعداد بازدید: 4423
با دوستان خود به اشتراک بگذارید

آخرین روز زندگی احمدشاه مسعود چگونه گذشت؟
  آخرین روز زندگی احمدشاه مسعود چگونه گذشت؟

صدیقه مسعود همسر شهید احمدشاه مسعود، در خاطرات خود به بیان ویژگی‌های نظامی و سیاسی و سجایای اخلاقی و اجتماعی همسر شهیدش پرداخته است.

در مورد ویژگی‌های سیاسی و نظامی (احمد شاه مسعود) تاکنون مطالب فراوانی منتشر شده اما به ویژگی‌های اخلاقی و زندگی اجتماعی مسعود تاکنون کمتر پرداخته شده است.

(صدیقه مسعود) همسر احمد شاه مسعود از جمله کسانی است که علاوه بر بیان ویژگی‌های نظامی و سیاسی مسعود از سجایای اخلاقی و اجتماعی وی نیز سخن گفته و خاطرات خود را در قالب کتابی با نام (احمد شاه مسعود، روایت صدیقه مسعود) منتشر کرده است.

صدیقه که احمد شاه مسعود او را (پری) صدا می‌زد فرزند جنگ است و در افغانستان به دنیا آمده؛ در 17 سالگی و در اوج جنگ به صورت بسیار محرمانه با مسعود 34 ساله ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر و 5 دختر است. روایت همسر احمد شاه مسعود از آخرین روز زندگی مسعود در کنار وی و فرزندانش بسیار جالب و خواندنی است.

31 آگست بود. 2 خبرنگار  قلابی با گروهی از (برادران همکیش) دره را به قصد (خواجه بهاء الدین) ترک کردند. قاتلان 9 روز تمام مصرانه از وزارت امور خارجه مجوز دیدار با شوهرم را طلب کردند. عملیات بسیار وسیعی در (کندز) در حال اجرا بود و او قبل از رفتن به تاجیکستان از خواجه بهاءالدین هم رد می‌شد.

آن روز صبح مه هنوز به اندازه کافی محو نشده بود و بالگرد امکان پرواز نداشت؛ برای صبحانه یک نان خطایی، (نوعی شیرینی که برای درست کردن آن خمیر را ورق ورق میکنند و بین آن مقدار زیادی پنیر سفید می‌گذارند)، آوردم.

از من خواست از زنی که آن را برایش آورده بخواهم با ما غذا بخورد، همیشه همسایه‌هایمان برای او چیزهای خوردنی درست می‌کردند و از این که می‌دیدند او از خوردن آنها لذت می‌برد، بسیارخوشحال می‌شدند.

نان خطایی را در حضور زن چشید؛ مودبانه بدون این که به روی خودش بیاورد که نان خطایی سوخته و خراب شده، از او پرسید: (خودت آن را درست کرده‌ای؟) و زن جواب داد (نخیر زن برادرم آن را درست کرده).

آن روز چقدر خندیدیم! رئیس مسعود بسیار خوشحال بود. بعد از ظهر در اتاق بودم که صدای بلندش را شنیدم: (پری! پری!) او عادت داشت وقتی وارد باغ می‌شد مرا صدا کند. از پنجره خم شدم. در حالی که سرش را به طرف بالا گرفته بود گفت: (مه، خیلی زیاد بود، فردا اینجا را ترک می‌کنم.

دوربین فیلمبرداری را بردار و بیا پایین، می‌خواهم از شما فیلم بگیرم. هنگامی که به تراس رفتم، دوربین را از دستم گرفت و از من خواست سوار الاکلنگ شوم و از من فیلم گرفت، بعد از بچه‌ها فیلم گرفت و در آخر او بالای الاکلنگ رفت و من از او فیلم گرفتم، از صنوبر خواست برایمان چای بیاورد.

بعد به نوبت با احمد، فاطمه، مریم، عایشه، نسرین، زهره (فرزندان مسعود) و بچه‌های صنوبر فیلم گرفتیم. زیر درختان هوا عالی بود، سیب‌ها هنوز نرسیده بودند اما بوی عطرشان به مشام می‌رسید. با خودم فکر کردم: (به زودی می‌توانم مربا درست کنم.)؛ ما یک خانواده خوشبخت بودیم، پایان تابستان بود و پایان زندگی او.

شب که شد برایش انگور سنگونه آوردم. (سنگونه دهکده‌ای در پایین (جنگلک) واقع در (دره پنجشیر) است و بهترین انگور پنجشیر در آنجا به عمل می‌آید). آن را با لذت خورد و بعد رو به طارق (برادر زن احمد شاه مسعود) کرد و گفت: (لطفا یک خوشه دیگر برایم بیاور، شاید این آخرین باری باشد که از آن می‌خورم) و با دیدن چشمان حیرت زده ما اضافه کرد: وقتی که از خواجه بهاء الدین برگردم، حتما فصل تابستان تمام شده است.

شب که شد مثل معمول آخرین دورش را در باغ زد تا با نقاط مختلف آن ارتباط برقرار کند. هیچ وقت آرام و قرار نداشت، مدام می‌خواست از نزدیکانش خبر بگیرد و از آن چه در جبهه و یا در خارج کشور می‌گذشت مطلع شود.

منتظر نشدم بیاید و به اتاق رفتم؛ وقتی وارد اتاق شد رو به من کرد و گفت: (پری به من نگو که الان می‌خواهی بخوابی! زیبایی ماه کامل را در آسمان دیده‌ای؟ شب به این زیبایی را دیگر هرگز نخواهی دید. امروز وقتی گریه می‌کنم به او می‌گویم: چرا مرا آگاه نکردی، این تو بودی که دیگر نمی‌بینمت نه شب!) دستم را گرفت و با هم به باغ رفتیم.

برایم توضیح داد: اینجا را می‌بینی، دوست دارم اینجا فلان گل را بکارم و فلان درخت بکارم. برایم اشعاری را از بر خواند و تا نیمه شب در باغ گردش کردیم. فردای آن روز جلوی پنجره نشست؛ آنجا 2 صندلی گذاشته بودم چون اتاقمان در طبقه اول قرار داشت و من مایل نبودم مردانی که از خانه محافظت می‌کنند، مرا ببینند و برخلاف او در راه منزل و یا کنار در ورودی آن هرگز توقف نمی‌کردم.

از من خواست بیا پیش من. گفتم: اما مردها آن پایین ایستاده‌اند. گفت: مهم نیست، بیا منظره را با من تماشا کن. دستم را گرفت و با من در مورد موضوعات گوناگون صحبت کرد. چند لحظه بعد، وقتی برای آماده کردن صبحانه خواستم او را ترک کنم، مانع من شد.

تا کنون چنین عکس‌العملی از او ندیده بودم. بعد از صرف صبحانه، به اتاق احمد رفت و مرا صدا زد. وقتی به او ملحق شدم دفترهای پسرمان را به من نشان داد و گفت: احمد درس‌هایش را از حفظ برایم خواند، من نمی‌دانستم که او تا این حد پیشرفت کرده است.

دخترها هم به ما پیوستند و او دوباره تکرار کرد که تا چه حد از داشتن بچه‌هایی به این باهوشی خوشحال است؛ در آن لحظه من خوشبخت‌ترین همسر و مادر دنیا بودم. گفت: (پری من دارم می‌روم.)

این آخرین باری بود که اسمم را از زبان او می‌شنیدم، طبق معمول رفتم و به نرده‌های پاگرد تکیه کردم. زمانی که از پله‌ها پایین می‌رفت نگاهش را از من بر نمی‌داشت مثل همیشه به تراس اتاقمان رفتم تا خارج شدنش از خانه را تماشا کنم. به آرامی از پله‌هایی که از میان باغ می‌گذشت و در حالی که عقب را نگاه می‌کرد، پایین رفت.

به شوخی و با اشاره به او فهماندم: (جلوی پایت را نگاه کن، بالاخره خواهی افتاد.) او با علامتی به من جواب داد: (نگران نباش.) تا آخرین پله مرا نگاه کرد و من با خودم می‌خندیدم و به مجاهدین فکر می‌کردم که فقط او را می‌دیدند.

روی هر پله رویش را به طرف من می‌چرخاند. بار دیگر با نگاه‌هایمان از هم خداحافظی کردیم. زمانی طولانی بعد از رفتنش هنوز لبخند می‌زدم.

 

لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/6654


تگ ها:






*
*

*



نیز بخوانید

فروش دست‌نوشته‌های اینشتین درباره نظریه نسبیت به ارزش میلیون‌ها یورو


ماجرای روزنامه نگار ترکیه که پس از دریافت دوز دوم واکسن کرونا افغانستانی شد


کبوترباز چینی کبوتر بلژیکی را ۱.۶ میلیون یورو خرید


آقای مکرون! این جملات را با دقت بخوانید


نظر قرآن درباره بدقولی چیست؟/ محروم شدن از رحمت خدا در زندگی دنیا و آخرت، اثر دائمی بدقولی است


ویدیو/ ملکه زیبایی پزشک بیماران کرونایی شد


رنگ موهای ترامپ عوض شد!


تجارت پرسود گوشت سگ در ویتنام؛ دستگیری یک زوج برای مسموم کردن ده‌ها سگ و گربه


دختر شایسته هیتلری به ۳ سال زندان محکوم شد


نامه دو زندانی فراری در ایتالیا به نگهبانان: کار مهمی داریم، زود برگردیم


زوج پاکستانی دختربچه پیشخدمت را به خاطر رها کردن طوطی کشتند


زنده به گور کردن یک کودک نوزاد در هند


ایتالیایی خوش‌شانس با ۱۰۰ یورو برنده تابلوی یک میلیون یورویی پیکاسو شد


نخست‌وزیر نیوزیلند را بخاطر قوانین جدید، به داخل کافه راه ندادند


بازیکن ترکیه‌ای پسرش را به‌خاطر کرونا کُشت!


کودک ۵ ساله‌ای که می‌خواست با ۳ دالر لامبورگینی بخرد در بزرگراه متوقف شد


جزیره‌ای که از «کرونا» در امان ماند


مرگ یک زوج آمریکایی با فاصله 6 دقیقه پس از ابتلا به کرونا


نوشیدن ادرار گاو برای مبارزه با ویروس کرونا در هند


کلاه‌برداران اسرائيلی-فرانسوی با جعل چهره لودریان ۵۰ میلیون یورو به جیب زدند


افشای دلیل فرار همسر حاکم دبی


دروازه جهنم دانشمند امریکایی را به لرزه آورد+ فیلم


کودک دو ساله مادراش را از مرگ نجات داد


عشق به فوتبال؛ مردی نامش به «تاتنهام» عوض کرد


جزیره جادویی در دریای چین به‌دنبال غلبه بر ویروس کرونا





پربازدیدها
پربحث ها


اخبار تازه را در موبایل خود ببینید.

ansarpress.com/m



نظرسنجی

به نظر شما با پذیرفتن خط دیورند و مرز فعلی بین افغانستان و پاکستان توسط افغانستان، صلح در افغانستان برقرار میشود؟

بله

خیر

معلومـ نیست

مشاهده نتایج


آخرین خبرها

وضعیت مهاجران افغان در پاکستان «بحرانی است»

رد درخواست ملاقات وزیر دفاع امریکا از سوی همتای چینایی اش

دورنمای ائتلاف چین و پاکستان علیه تروریزم فعال در افغانستان

امریکا باید با روسیه، چین و کوریای شمالی گفتگو کند

واکنش ایران به وتوی قطعنامه آتش بس در غزه

افزایش بیماری‌های تنفسی در ولایت کندهار

علاقه‌مندی چینایی ها به سرمایه‌گذاری در پروژه انتقال آب پنجشیر

امریکا و پاکستان برای تهدیدهای تروریستی از خاک افغانستان همکاری می کنند

۱۹ میلیون دالر بودجه‌ اقلیمی برای افغانستان آزاد خواهد شد

بازیکنان جوان رئال در رادار تیم های انگلیسی

خوش‌آمد گویی امیرخان متقی به سفیر جدید ازبکستان

کمک امریکا قطع شود، اوکراین شکست می‌خورد

برگزاری کنفرانس بین‌المللی، خواست پاکستان برای مهاجران افغان

روسیه کاملا حق دفاع از خود را دارد

رایزنی تلیفونی امیر کویت و ترامپ

عزم ایران و روسیه بر توسعه روابط در سطح بالا

آغاز کار پروژه ذخیره سازی آب‌های فصلی در بامیان

برگزاری رزمایش مشترک نظامی پاکستان و چین

خطر برهم خوردن رفاقت ترامپ با نتانیاهو

ترمیم بیش از 100عراده وسایل نظامی توسط طالبان

ایران سالانه بیش از ۵۰۰ هزار ویزا برای مهاجرین افغان می کند

با علم دنیا و آخرت انسان ساخته می‌شود

توقف آلمان و هالند در درلیگ اروپا

پاکستان خواستار منع فعالیت‌های خصمانه از خاک افغانستان شد

فروش ۴۰ هزار قیراط زمرد طی سال جاری


خبرهای پزشکی


خبرگزاري انصار ©  |  درباره ما  |  ارتباط با ما  |  نسخه موبایل  |  پیوندها  |  طراحى و پشتيبانى توسط: شركت شبكه نگاه
استفاده از مطالب اين سايت با ذكر منبع (لينك سايت) مجاز است.